جدول جو
جدول جو

معنی یقین کردن - جستجوی لغت در جدول جو

یقین کردن
باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
فرهنگ فارسی عمید
یقین کردن
آور کردن باور کردن بطورقطع وبی گمان چیزیرا پذیرفتن
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
یقین کردن
((یَ. کَ دَ))
باور کردن
تصویری از یقین کردن
تصویر یقین کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفین کردن
تصویر دفین کردن
مدفون ساختن، دفن کردن، در خاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیق کردن
تصویر رقیق کردن
شل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در دهان نهادن مطلبی را زبانی گفتن، شخصی را وادار بگفتن زبانی گفتن، اصول ومبانی مذهبی را بمیت هنگام دفن القا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیم کردن
تصویر سقیم کردن
ناقص کردن، معیوب نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
سترون کردن سترون کردن نازا کردن اخته کردن، بی حاصل کردن بی ثمر ساختن، عاری از میکرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
پنهان شدن بقصد کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سند کردن سر راه نهادن کودک بچه را سر راه افکندن تا دیگری بردارد: لقیط کردی فرزند خویش ومیدانی که شعر باشد فرزند شاعران حق و داد. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معین کردن
تصویر معین کردن
برینیدن نشاختن تعیین کردن بر قرار کردن، معلوم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقید کردن
تصویر مقید کردن
در بند کردن، پایبند کردن، در بند کردن: (... چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده) (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجین کردن
تصویر وجین کردن
کندن گیاهان و علفهای هرزه از مزرعه و باغچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
((گُ. کَ دَ))
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقیق کردن
تصویر رقیق کردن
Dilute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقیر کردن
تصویر فقیر کردن
Impoverish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
Ambush, Lurk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
zastawiać zasadzki, czaić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
устраивать засаду , подстерегать
دیکشنری فارسی به روسی
влаштовувати засідку , чатувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی